جدول جو
جدول جو

معنی نوره نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

نوره نهادن
(غَ زِ / زُ دو دَ)
نوره کشیدن:
روزی صد بار می نهم نوره ولی
ناانصافان نمی نهندش چه کنم ؟
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ نَ جَ)
بوسه زدن:
سعدیا گر بوسه بر دستش نمی یاری نهاد
چاره آن دانم که بر پایش بمالی روی را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ کَ دَ)
سفره گستردن. خوان نهادن. طعام خورانیدن:
سعدی خویش خوانیم پس بجفا برانیم
سفره اگر نمی نهی در به چه باز میکنی.
سعدی.
صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود
تا بو که یکی دوست بیاید بضیافت.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
قرار دادن موزه، از پای برآوردن و به کناری نهادن موزه، کنایه از ترک سفر کردن و اقامت نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- موزه نهادن و کفش خواستن، کنایه از ترک سفر کردن بود. (از انجمن آرا) :
چون ز ابرام لبم دست ملک فارغ شد
گفت بختم خنکا موزه بنه کفش بخواه.
انوری.
اما ظاهراً شاهد فوق به معنی تعجیل در رفتن باشد نه اقامت کردن. (شرح مشکلات دیوان انوری چ سیدجعفر شهیدی ص 487 و 488)
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ تَ)
برهم نهادن و ردیف کردن چیزی چون آجر و خشت و چوب
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ دَ)
معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). اسعار. تقویم:
خاشاک و خار قیمت درّ و گهر گرفت
آنجا که تیغ غمزۀ او نرخ جان نهاد.
ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِ گِ کَ دَ)
نگاه کردن. (آنندراج). نظر گماردن. نگریستن. خیره شدن:
نظر بر یکدگر چندان نهادند
که آب از چشم یکدیگر گشادند.
نظامی.
نظر در نیکوان چندان نهادم
که شد ناگه دل زارم گرفتار.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مات دورخی کردن زیرا چون بمقابله شاه حریف هر دو رخ نهدا گشت دهند ضرورتا حریف را مات کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موزه نهادن
تصویر موزه نهادن
ترک سفر کردن اقامت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورهم نهادن
تصویر ورهم نهادن
برهم نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موزه نهادن
تصویر موزه نهادن
((~. نَ دَ))
اقامت کردن
فرهنگ فارسی معین