سفره گستردن. خوان نهادن. طعام خورانیدن: سعدی خویش خوانیم پس بجفا برانیم سفره اگر نمی نهی در به چه باز میکنی. سعدی. صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود تا بو که یکی دوست بیاید بضیافت. سعدی
سفره گستردن. خوان نهادن. طعام خورانیدن: سعدی خویش خوانیم پس بجفا برانیم سفره اگر نمی نهی در به چه باز میکنی. سعدی. صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود تا بو که یکی دوست بیاید بضیافت. سعدی
قرار دادن موزه، از پای برآوردن و به کناری نهادن موزه، کنایه از ترک سفر کردن و اقامت نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). - موزه نهادن و کفش خواستن، کنایه از ترک سفر کردن بود. (از انجمن آرا) : چون ز ابرام لبم دست ملک فارغ شد گفت بختم خنکا موزه بنه کفش بخواه. انوری. اما ظاهراً شاهد فوق به معنی تعجیل در رفتن باشد نه اقامت کردن. (شرح مشکلات دیوان انوری چ سیدجعفر شهیدی ص 487 و 488)
قرار دادن موزه، از پای برآوردن و به کناری نهادن موزه، کنایه از ترک سفر کردن و اقامت نمودن باشد. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). - موزه نهادن و کفش خواستن، کنایه از ترک سفر کردن بود. (از انجمن آرا) : چون ز ابرام لبم دست ملک فارغ شد گفت بختم خنکا موزه بنه کفش بخواه. انوری. اما ظاهراً شاهد فوق به معنی تعجیل در رفتن باشد نه اقامت کردن. (شرح مشکلات دیوان انوری چ سیدجعفر شهیدی ص 487 و 488)
معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). اسعار. تقویم: خاشاک و خار قیمت درّ و گهر گرفت آنجا که تیغ غمزۀ او نرخ جان نهاد. ثنائی (از آنندراج)
معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). اسعار. تقویم: خاشاک و خار قیمت دُرّ و گهر گرفت آنجا که تیغ غمزۀ او نرخ جان نهاد. ثنائی (از آنندراج)
نگاه کردن. (آنندراج). نظر گماردن. نگریستن. خیره شدن: نظر بر یکدگر چندان نهادند که آب از چشم یکدیگر گشادند. نظامی. نظر در نیکوان چندان نهادم که شد ناگه دل زارم گرفتار. امیرخسرو (از آنندراج)
نگاه کردن. (آنندراج). نظر گماردن. نگریستن. خیره شدن: نظر بر یکدگر چندان نهادند که آب از چشم یکدیگر گشادند. نظامی. نظر در نیکوان چندان نهادم که شد ناگه دل زارم گرفتار. امیرخسرو (از آنندراج)